دریافت قالب های زیبای رایگان در ثامن تم متن مورد نظر متن مورد نظر
خیاط پاک دامن
نویسنده عاشق امام زمان در |

در بنی اسرائیل یک جوان خیاط زندگی می کرد که بسیار زیبا و خوش

صورت بود به طوری که هر زنی او را میدید فریفته ی او می شد.

روزی چند جامه دوخت تا آنها را بفروشد و زندگی خود و

خانواده اش را تامین کند.

پادشاه آن شهر،دختری بسیار خوش اندام و زیبا داشت .آن دختر

روزها بالای قصر می آمد . اطراف را تماشا می کرد،روزی چشمش

به آن خیاط افتاد که از کنار قصر عبور می کرد.فریفته ی او شد و او را

به عنوان خرید لباس به قصر خود دعوت کرد.

هنگامی که جوان داخل قصر شد،دختر او را به عمل منافی عمل

دعوت کرد، اما جوان قبول نکرد و گفت: از خدا میترسم.

دختر گفت چاره ای نداری مگر اینکه از من اطاعت کنی.جوان چون

دید چاره ای ندارد،اجازه خواست تا به بام قصر رود و خود را

شست و شو دهد.

دختر گفت:اشکالی ندارد به شرط این که لباس های دوخته خود را

کنار من بگذاری تا یقین پیدا کنم که برمیگردی.

جوان لباس ها را گذاشت و به بام قصر رفت و خود را از بام رها کرد

تا دامنش به گناه آلوده نشود.

چون نیت جوان خالص بود و از ترس خدا این عمل را انجام داد خداوند

به جبرئیل امر کردکه فورا او را بگیرد و آهسته برزمین گذارد.

وقتی جبرئیل آن جوان را روی زمین گذاشت،جوان به خانه رفت،

همسرش پرسید: امشب برا غذا چه آورده ای؟

در جواب گفت: امروز لباس ها را نسیه فروختم،فردا پول

لباسهارو می پردازند، امشب را با گرسنگی تحمل کنید تا فردا پولی

به دست آورم و برای شما غذا تهیه کنم.

بعد به همسرش گفت: برو تنور را روشن کن که همسایگان

فکر کنند ما در حال پخت نان هستیم.

زن هم تنور را روشن کرد و کنار همسرش نشست.در این هنگام

یکی از همسایگان داخل خانه شد که از ایشان آتش بگیرد.دید مقداری

نان داخل تنور است و نزدیک است  که بسوزد.

فریاد زد:شما مشغول صحبت هستید در حالی که نانهای داخل

تنور نزدیک است بسوزد.

همسر آن جوان با تعجب سرتنور آمد و دید مقداری نان پخته در

تنور است.

آنها را از تنور بیرون آورد و نزد شوهر رفت و حقیقت را جویا شد.

جوان نیز آن داستان را برای او بیان کرد و گفت:این نتیجه ی

پاک دامنی و اطاعت از پروردگار است.

طراحی و کدنویسی : ثامن تم
Template By : Samentheme.ir